ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
امام صادق علیه السلام فرمود:
زنى در کعبه طواف مى کرد و مردى هم پشت سر آن زن مى رفت .
آن زن دست خود را بلند کرده بود که آن مرد دستش را به روى بازوى آن زن گذاشت ؛
خداوند دست آن مرد را به بازوى آن زن چسبانید.
مردم جمع شدند حتى قطع رفت و آمد شد.
کسى را به نزد امیر مکه فرستادند و جریان را گفتند.
او علما را حاضر نمود،
و مردم هم جمع شده بودند که چه حکم و عملى نسبت به این خیانت و واقعه کنند،
متحیر شدند!
امیر مکه گفت :
آیا از خانواده پیامبر صلى الله علیه و آله کسى هست ؟
گفتند:
بلى حسین بن على علیه السلام اینجاست .
شب امیر مکه حضرت را خواستند و حکم را از حضرتش پرسیدند.
حضرت اول رو به کعبه نمود و دستهایش را بلند کرد و مدتى مکث فرمود:
و بعد دعا کردند.
سپس آمدند دست آن مرد به قدرت امامت از بازوى آن زن جدا نمودند.
امیر مکه گفت :
اى حسین علیه السلام آیا حدى نزنم ؟
گفت : نه .
صاحب کتاب گوید:
این احسانى بود که حضرت نسبت به این ساربان کرد
اما همین ساربان در عوض خوبى و احسان حضرت
در تاریکى شب یازدهم به خاطر گرفتن بند شلوار امام دست حضرت را قطع کرد.
نام کتاب : یکصد موضوع 500 داستان مؤ لف : سید على اکبر صداقت
(رهنماى سعادت 1/36 - شجره طوبى ص 422.)
(سهل خراسانى ) به حضور امام صادق علیه السلام آمد
و از روى اعتراض گفت :
چرا با اینکه حق با تو است نشسته اى و قیام نمى کنى .
حال صد هزار نفر از شیعیان تو هستند
که به فرمان تو شمشیر را از نیام بر مى کشند،
و با دشمن تو خواهد جنگید.
امام براى اینکه عملا جواب او را داده باشد،
دستور داد، تنورى را آتش کنند،
و سپس به سهل فرمود:
برخیز و در میان شعله هاى آتش تنور بنشین .
سهل گفت اى آقاى من ، مرا در آتش مسوزان ،
حرفم را پس گرفتم ، شما نیز از سخنتان بگذرید،
خداوند به شما لطف و مرحمت کند.
در همین میان یکى از یاران راستین امام صادق علیه السلام به نام هارون مکى به حضور امام رسید
امام به او فرمود:
کفشت را به کنار بینداز و در میان آتش تنور بنشین ،
او همین کار را بى درنگ انجام داد و در میان آتش تنور نشست .
امام متوجه سهل شد و از اخبار خراسان براى او مطالبى فرمود:
گوئى خودش از نزدیک در خراسان ناظر اوضاع آن سامان بوده است .
سپس به سهل فرمود:
برخیز به تنور بنگر،
چون سهل به تنور نگاه کرد،
دید هارون مکى چهار زانو در میان آتش نشسته است .
امام فرمود:
در خراسان چند نفر مثل این شخص وجود دارد؟
عرض کرد:
سوگند به خدا حتى یک نفر در خراسان ،
مثل این شخص وجود ندارد.
فرمود:
من خروج و قیام نمى کنم
در زمانى که (حتى ) پنج نفر یار راستین براى ما پیدا نشود،
ما به وقت قیام آگاه تر هستیم .
نام کتاب : یکصد موضوع 500 داستان مؤ لف : سید على اکبر صداقت(حکایتهاى شنیدنى ، 4/65 - سفینة البحار 2/714.