ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
همسرش به او گفت : ای کاش به محضر پیامبر صلی اللّه علیه و آله می رفتی و از او چیزی در خواست می کردی.
مرد
تنگدست به خدمت پیامبر صلی اللّه علیه و آله آمد و و حضرت از او را
مشاهده کرد فرمود: هر کسی از ما بخواهد به او عطا خواهیم کرد و هر کس بی
نیازی جوید خداوند او را بی نیاز کند.
مرد فقیر با خود گفت : مقصود او من بودم .
سپس به سوی همسرش بازگشت و او را از سخن حضرت خبردار کرد.
همسرش گفت : رسول خدا صلی اللّه علیه و آله هم بشر است(از حال تو خبر ندارد) او را آگاه کن .
آن
مرد دوباره به محضر پیامبر صلی اللّه علیه و آله شرفیاب گشت و چون حضرت
او را دید فرمود: هر کسی از ما بخواهد به او خواهیم داد و هر کس بی نیازی
جوید خداوند بی نیازیش سازد.
سه بار این تکرار شد و او به محضر پیامبر صلی اللّه علیه و آله می رفت و بر می گشت .
آنگاه رفت و کلنگی عاریه کرد و برای کندن هیزم حرکت کرد و قدری هیزم آورد و به مقداری آرد فروخت و آردها را به منزل برد و از آن استفاده کردند.
روز بعد هم رفت و هیزم بیشتری آورد و فروخت و همواره کار می کرد و می اندوخت تا خود کلنگی خرید و گردید.
آنگاه به محضر پیامبر صلی اللّه علیه و آله مشرف گردید و به اطلاع او رسانید که چگونه برای درخواست نزد او آمد و چه جمله ای را از او شنید.
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله فرمود: که من گفتم : هر که از ما بخواهد به او می دهیم و هرکه بی نیازی جوید خداوند بی نیازش گرداند.
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام)/ محمد رضا اکبری
به نقل از سایت اندیشه قم