ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
دو عالم با هم عهد کردند هر کدام زودتر مردند، به خواب دیگری بیایند و از عالم قبر و برزخ خبر بدهند.
یکی مرد.
یکسال گذشت تا رفیق را در خواب دید گفت:
چرا به خوابم نیامدی؟
گفت: من گرفتار بودم
گفتم: تو با این همه علم و تقوی چه گرفتاری داشتی؟
گفت: یک دفعه در راه، الاغ بچّه ی یتیمی با بار هیزم از کنارم رد می شد و من یک چوب خلال از آن برداشتم و معلوم نیست از آن استفاده کردم یا نه؟
از این رو یکسال مرا نگهداشتند تا آن بچه بزرگ شد و گفت:
خدایا هر که مال مرا مصرف کرد بر او حلال باشد و من از او راضی ام و امشب تازه خلاص شدم.
ماخذ: جرعه ای از اقیانوس-قلی زاده صفحه: 334-