ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
وجود مقدّسش (امام على علیه السلام) به بازار آمد، در حالى که ریاست جامعه اسلامى در کف با کفایت او بود.
پیراهنى را براى پوشیدن به سه درهم و نیم خرید، در همان بازار پوشید، آستینش بلند بود،
به
خیاط فرمود: این آستین را همان طور که به دست من است با قیچى کوتاه کن،
خیاط هر دو آستین را با قیچى برید، سپس به حضرت عرضه داشت:
از تن بیرون کنید تا سر آستینها را بدوزم،
فرمود: احتیاج نیست، سپس به حرکت آمد
و در حال حرکت دوبار به خود خطاب کرد: یا على همین پیراهن با این وضع براى تو کافى است!!
روزى از خانه درآمد، پیراهن وصله دارى به تن داشت، به آن حضرت ایراد گرفتند،
در پاسخ انتقادکنندگان فرمود:
پوششى است که به قلب خشوع مى دهد و مؤمن را با دیدن امامش در پوشیدن چنین لباسى راحت مى نماید.
عرفان اسلامى تفسیرمصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ج11، ص: 288