ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
موسی بن عبدالعزیز نقل نمود:
در بغداد یوحنای نصرانی مرا دید و گفت:
تو را به حق دین و پیغمبرت قسم می دهم
که این شخصی که در کربلا است و مردم او را زیارت میکنند کیست؟
گفتم: پسر علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است
و دخترزادهی رسول آخر زمان محمّد (ص) میباشد
و اسمش حضرت سیدالشهداء (ع) است.
چطور شده که این سؤال را از من میکنی؟
گفت: قضیهی عجیبی دارم. گفتم: بگو
گفت: خادم هارون الرشید نصف شبی بود آمد، درب خانه
و مرا با عجله برد، تا به خانهی موسی بن عیسی هاشمی.
گفت: امر خلیفه است که این مرد را که قوم و خویش من است علاج کنی.
وقتی که نشستم و معاینه کردم دیدم بیخود است و فایده ندارد.
پرسیدم چه مرضی دارد و و چطور شد که این طور گردید؟
دیدم طشتی حاضر کردند و هر آنچه درون شکمش بود در طشت خالی گردیده.
گفتم چه واقع شده؟
گفتند: ساعتی پیش از این نشسته بود و با خانوادهی خود صحبت می کرد
و الحال به این حال افتاده.
سبب را پرسیدم گفتند:
شخصی قبل از این در مجلس بود که از بنیهاشم بود
و صحبت از حسین بن علی (ع) و خاک قبر او در میان آمد.
موسی بن عیسی گفت:
شیعهها در باب حسین بن علی تا حدی غلو دارند
که خاک قبر او را برای مداوا استفاده میکنند.
آن شخص گفت این بر من واقع شد مرا فلان مرض بود
اما با تربت امام حسین (ع) آن درد بکلی از من زایل شد
و حق تعالی مرا بوسیلهی آن تربت نفع کلی بخشید.
موسی بن عیسی گفت: از آن تربت نزد تو چیزی هست؟
گفت: بلی گفت: بیاور
آن شخص رفت و بعد از چند لحظه آمد
و اندکی از آن تربت را آورده و به موسی بن عیسی داد.
موسی هم آنرا برداشت
و از روی استهزاء و تمسخر به آن شخص تربت را در میان دبر خود گذاشت
و لحظهی برنیامده که فریاد فغانش برآمد
«النار النار الطشت الطشت»
و تا طشت آوردند از اندرون او اینها که میبینی بیرون آمد.
فرستادهی هارون گفت: هیچ علاجی در آن میبینی؟
من چوبی را برداشتم و دل و جگر او را نشانش دادم
و گفتم: مگر عیسی پیغمبر که مُردهها را زنده می کرده این مرض را علاج کند.
از خانه بیرون آمدم و آن بدبخت بد عاقبت را در آن حال واگذاردم.
چون سحر گردید صدای نوحه و شیون و زاری از آن خانه بلند گردید.
یوحنا به این سبب مسلمان گردید و اسلام را بر خود قبول کرد
و مکرر زیارت حضرت سیدالشهداء (ع) میرفت
و طلب آمرزش گناهان خود را در آن بقعه شریف مینمود
این سزای کسی است که تربت امام حسین (ع) را مسخره نماید.
کرامات الحسینیه (ع)- میرخلفزاده ج 1 ص267