صراط مستقیم

صراط مستقیم

هدف از ایجاد این وبلاگ، فراهم نمودن زمینه خوشبختی و سعادت برای تک تک افراد مشتاق معرفت می باشد.
صراط مستقیم

صراط مستقیم

هدف از ایجاد این وبلاگ، فراهم نمودن زمینه خوشبختی و سعادت برای تک تک افراد مشتاق معرفت می باشد.

رمز محبوبیت و موفقیّت شیعه چیست!!؟؟

مرحوم حجة‌الاسلام فلسفی می‌فرمود:


 در قبل از انقلاب در یکی از شهرستان‌هایی که شیعه و سنّی در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند سخنرانی داشتم.


 دیدم در آن شهرستان فحشا و منکرات زیاد است
و این بر اثر نبودن مجالس موعظه و امر به معروف و نهی از منکر است.


 یک روز که علمای اهل سنّت به دیدنم آمده بودند،
 آنان را مورد عتاب قرار دادم که چرا شما علمای عامّه، امر به معروف نمی‌کنید
و مجالس موعظه ندارید؟


پس از پایان سخنانم یکی از علمای سنّی برخاست و اجازه خواست که پاسخ مرا بدهد.
به او اجازه دادم.


آن عالم سنّی گفت «آقای فلسفی»!
 خدا سایه‌ی امام حسین علیه‌السلام را از سر شما علمای شیعه کم نکند،
 چون ما حسین علیه‌السلام نداریم
 و مجلس روضه نداریم.


 امام حسین علیه‌السلام،

یک محبوبیتی به شما علمای شیعه داده است که تا نام او را می‌برید
 و صحبت روضه‌ی امام حسین ع می‌شود،
 همه اقشار گرد شما جمع می‌شوند
و شما در زیر سایه‌ی خیمه عزای حسینی،

هم به مردم اخلاق می‌آموزید،
 هم معارف را بیان می‌کنید
و هم تبیین احکام می‌کنید
و شیعیان به برکت عزای امام حسین ع تربیت می‌شوند
و این رمز موفقیّت روحانیت شیعه است،


مرحوم فلسفی می‌فرمودند:
من برخاستم و او را بوسیدم و به او گفتم؛


خوب فهمیدی،

رمز محبوبیت و موفقیّت شیعه، امام حسین ع است.   


به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت

اگه بهت بگن: سه روز دیگر خواهی مرد،چه می کنی!!!؟

مرحوم آیة‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری رضوان الله علیه نقل می کنند:
در موقعیکه سرپرستی حوزه‌ی علمیه اراک را به عهده داشتند،
 برای حضرت آیة‌الله حاج مصطفی اراکی نقل فرموده بودند.


هنگامی که من در کربلا بودم شبی که شب سه‌شنبه بود،

در خواب دیدم شخصی بمن گفت:


 شیخ عبدالکریم کارهایت را انجام بده

سه روز دیگر خواهی مرد.


 من از خواب بیدار شدم و متحیر بودم گفتم:


 البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد.


 روز سه‌شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت.


 روز پنجشنبه که تعطیل بود با بعضی از رفقاء به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم،
 در آنجا قدری گردش و مباحثه‌ی علمی نمودیم تا ظهر شد،
 ناهار را همانجا صرف کردیم پس از ناهار ، ساعتی خوابیدیم.


 در همین موقع لرزه‌ی شدیدی مرا گرفت،
 رفقاء آنچه عبا و روانداز داشتند روی من انداختند،
 ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش و تب افتاده بودم،
 حس کردم که حالم بسیار وخیم است به رفقا گفتم مرا به منزلم برسانید.


 آنها وسیله‌ای فراهم کرده و زود مرا به شهر کربلا آوردند و به منزلم رساندند.


 در منزل بی حال و بی‌حس افتاده بودم بسیار حالم دگرگون شد.


 در این میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم علائم مرگ را مشاهده کردم.


 با در نظر گرفتن خواب احساس آخر عمر کردم.


 ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند
و در طرف راست و چپ من نشستند
و به همدیگر نگاه می کردند
و گفتند:

اجل این مرد رسیده مشغول قبض روحش شویم.


در همین حال با توجه عمیق قلبی،
 به ساحت مقدس حضرت ابا عبدالله (ع) متوسل شدم
و عرض کردم:


ای حسین عزیز دستم خالی است کاری نکردم
و زادی تهیه ننموده‌ام شما را به حق مادرتان زهرا (س) از من شفاعت کنید،


 که خدا مرگ مرا تأخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم.


بلافاصله پس از توسل دیدم،
 شخصی نزد آن دو نفر که می خواستند مرا قبض روح کنند آمد و گفت:


حضرت سیدالشهداء (ع) فرمودند:


شیخ عبدالکریم به ما توسل کرده
و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمرش را تأخیر اندازد.


 خداوند اجابت فرموده بنابراین شما روح او را قبض نکنید،


در این موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند:
« سَمعاً و طاعَةً»،


 سپس دیدم آن دو نفر

و فرستاده‌ی امام حسین (علیه‌السلام) سه نفری صعود کردند و رفتند.


 در این موقع احساس سلامتی کردم،
 صدای گریه و زاری شنیدم که بستگانم به سر و صورت می‌زدند.


 آهسته دستم را حرکت دادم.
 (و)چشمم را بسته‌اند و به رویم چیزی کشیده‌اند.


 خواستم  دست و پایم را جمع کنم ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بسته‌اند.


 دستم را برای برداشتن چیزی بلند کردم،
 شنیدم می‌گویند ساکت شوید گریه نکنید که بدن حرکت دارد آرام شدند.


 رواندازی که بر روی من انداخته بودند برداشتند
و چشمم را گشودند
و پایم را فوری باز کردند،
 با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهند.


 آب بدهانم ریختند کم‌کم از جا برخاستم و نشستم.


تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم
و بحمدالله از آن حالت به کلی خوب شدم.


 این موهبت ببرکت

مولایم آقا سیدالشهداء (ع) بود آری به خدا.


به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت  

اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه

ابن ابى الحدید در جلد 4 شرح نهج البلاغه در صفحه 488 گوید:

مشهور اینست که؛

على علیه السّلام در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت:


 بخدا سوگند می دهم؛

هر کس را که در بازگشت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از حجة الوداع
از آنحضرت شنیده که درباره من فرمود:


من کنت مولاه فعلى مولاه،

اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،

برخیزد و گواهى دهد،


 در نتیجه مردانى بپا خاستند

و باین گفتار رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گواهى دادند،


سپس على علیه السّلام به انس بن مالک فرمود:
 تو نیز آن روز حضور داشتى، تو را چه مى‏ شود (که گواهى نمی دهى)؟


 نامبرده گفت: یا امیر المؤمنین سنّ من زیاد شده
و آنچه را که فراموش کرده ‏ام بیشتر است از آنچه بیاد دارم،
 فرمود:

 
 اگر دروغ می گوئى؛

خداوند تو را به سفیدى مبتلا کند که عمامه آنرا پنهان نکند،
 پس نامبرده نمرد تا مبتلا به برص شد.

الغدیر ،ج‏2،ص:55

اگر مشرک شوى تمام اعمالت نابود مى شود!!!

نقل شده :

هنگامى که پیامبر (ص ) براى اولین بار حضرت على (ع ) را به عنوان رهبر بعد از خود انتخاب کرد، جمعى از قریش به حضور پیامبر (ص ) آمده عرض کردند:

اى رسول خدا، مردم ، تازه مسلمان هستند و هنوز اسلام بر اعماق دل و وجودشان نفوذ نکرده از این رو راضى نیستند که تو داراى مقام نبوت باشى ولى مقام امامت به پسر عمویت على (ع) واگذار شود، اگر در این مورد مدتى صبر کنى (تا اسلام به خوبى در دلها جا کند) و بعد اعلام امامت على (ع ) نمائى ، بهتر است .
پیامبر (ص ) در پاسخ فرمود:

من این کار را به راءى و اختیار خود انجام نداده ام ، بلکه فرمان خدا بوده است .
آنها گفتند:

اگر پیشنهاد ما را بخاطر اینکه مخالفت با دستور خدا مى شود، نمى پذیرى ، پیشنهاد دیگرى مى کنیم و آن اینکه :

در امر خلافت ، مردى از قریش را با على (ع ) شریک گردان ، تا دلهاى مردم به سوى على (ع ) متوجه و آرام شود و در نتیجه امر خلافت و رهبرى آسیب پذیر نگردد و مردم در این مورد با تو مخالفت نکنند.
در این هنگام جبرئیل از طرف خدا آمد و این آیه (65 زمر) را نازل کرد:
لئن اشرکت لنحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین :

اگر مشرک شوى تمام اعمالت نابود مى شود و از زیانکاران خواهى بود.

به نقل از: نرم افزار هدایت در حکایت

مَثَل امام، مثل کعبه است!!!

راوی میگوید:

بعد از وفات پیامبر حضرت فاطمه همیشه به زیارت قبور شهدای احد می آمد و کنار قبر حمزه گریه می کرد.

روزی به او گفتم:

ای سرور زنان! به خدا سوگند گریه شما رگهای قلب مرا پاره کرد.

حضرت زهرا(س) جواب فرمودند:

ای ابوعمرو! سزاوار است که من گریه کنم؛ چرا که به مصیبت بهترین پدران مبتلا شده ام.

آه، چقدر مشتاق رسول خدایم!…

عرض کردم: آیا پیامبر قبل از وفاتش تصریحی به امامت حضرت علی ( علیه السّلام) کردند: فرمودند:

چقدر عجیب است! آیا روز غدیر خم را فراموش کرده اید؟!

عرض کردم: بله، روز غدیر بود؛

اما منتظر چیزی هستم که پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شما فرموده باشد.

حضرت زهرا ( علیها السّلام) با چند تأکید فرمودند:

خدا را شاهد می گیرم که از او ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم، که میفرمود:

علی ( علیه السّلام) بهترین کسی است که در بین شما به عنوان جانشین خود می گذارم؛

او امام و خلیفه بعد از من است

و دو نوه ی من و نه نفر از فرزندان حسین ( علیه السّلام) پیشوایان نیکویی هستند،

که اگر از آنها پیروی کنید، می یابید که آنها هدایت کننده هدایت شده اند؛

و اگر با آنها مخالفت کنید، تا روز قیامت در بین شما اختلاف خواهد بود.

عرض کردم: ای سرور من! پس چرا علی (علیه السّلام) از حق خود کناره گیری کرد؟

فرمودند: ای اباعمرو!

پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:

مَثَل امام، مثل کعبه است؛ که باید به سوی او آیند و او به سوی مردم نمیرود.

سپس حضرت زهرا (علیه السّلام) فرمودند:

به خدا قسم اگر حق را به اهلش واگذار می کردند

و از خاندان پیامبر تبعیت می کردند،

هیچ دو نفری هم با یکدیگر اختلاف نمی کردند

و امر خلافت به تک تک جانشینان پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) می رسید؛

تا قائم ما، نهمین فرزند از حسین ( علیه السّلام)، قیام می نمود.
منبع:

بحارالانوار، ج 36، ص 353 - و - کفایة الاثر، ص 26 - و - کوکب الدرى ، ج 1، ص 235 - و - کتاب عوالم ، ج 11، ص 444 - و - اثبات الهدى ، ج 2، ص 553، و ج 3، ص 127 - و - غایة المرام ، ص 96 - و - الصراط المستقیم ، ج 2، ص 123 - و - عوالم المعارف ، ج 11، ص 228 و ص 444 طبع جدید - و - احقاق الحق ، ج 21، ص 26 و 27 - و - اءسمى المناقب ، ص 32 - و - اءسنى المطالب ، ص 49 - و - نهج الحیاة ، فرهنگ سخنان فاطمه (علیها السلام ) ص 38، حدیث 16،نرم افزار هدایت در حکایت

کدام دختر است که بگوید:« فقر بر مردان عیب نیست».

داستان ملا محمد صالح مازندرانی:
 او که از خانواده ی تهی دستی بود، از مازندران به اصفهان سفر کرد و تحصیلات خود را در این شهر آغاز کرد.
 بعد از گذراندن تحصیلات مقدماتی، به درس علّامه محمّد تقی مجلسی( متوفی 1070 قمری) راه یافت.
در مجلسِ درسِ علّامه محمّد تقی مجلسی چنان ترقّی کرد، که همتای علمای بزرگ شد و در اندک زمانی بر اغلب آن ها فایق آمد.
محمّد تقی مجلسی نیز نسبت به او علاقه ی بسیاری پیدا کرد و در مسایل علمی به نظرات او تکیه می کرد.
مدّتی گذشت؛ تا این که علّامه ی مجلسی دریافت که محمّد صالح تمایل به ازدواج دارد.
خود، این موضوع را با او در میان گذاشت و از او اجازه خواست تا همسری برایش انتخاب کند.
 عرق شرم، بر پیشانی محمّد صالح نشست.
با خجالت به استاد جواب مثبت داد.
استاد به خانه رفت و دختر فاضله اش، آمنه بیگم، را که در آن زمان در حد کمالِ علمی بود را به نزد خود فراخواند.
 به او گفت:
« همسری برایت در نظر گرفته ام که در نهایت فقر ولی در منتهای فضل و کمال و شایستگی است.
 البته این امر به رضایت تو بستگی دارد».
 آن بانوی صالحه پاسخ داد:
« فقر بر مردان عیب نیست».
و بدین گونه رضایت خود را اعلام کرد. سرانجام مراسمِ ازدواج برگزار شد.

به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت  

25 گنج بزرگ دنیا...!!!

امام صادق علیه السلام فرمودند:

1- طلبتُ الجنة، فوجدتها فی السخأ:
بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگی و جوانمردی یافتم.

2- و طلبتُ العافیة، فوجدتها فی العزلة:
و تندرستی و رستگاری را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه گیری (مثبت و سازنده) یافتم.

3- و طلبت ثقل المیزان، فوجدته فی شهادة «ان لا اله الا الله و محمد رسول الله»:
و سنگینی ترازوی اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهی به یگانگی خدا تعالی و رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) یافتم.

4- و طلبت السرعة فی الدخول الی الجنة، فوجدتها فی العمل لله تعالی:
سرعت در ورد به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در کار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.

5- و طلبتُ حب الموت، فوجوته فی تقدیم المال لوجه الله:
و دوست داشتن مرگ را جستجو نمودم، پس آن را در پیش فرستادن ثروت (انفاق) برای خشنودی خدای تعالی یافتم.
6- و طلبت حلاوة العبادة، فوجدتها فی ترک المعصیة:
و شیرینی عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در ترک گناه یافتم.

7- و طلبت رقة القلب، فوجدتها فی الجوع و العطش:
و رقت (نرمی) قلب را جستجو نمودم، پس آن را در گرسنگی و تشنگی (روزه) یافتم.

8- و طلبت نور القلب، فوجدته فی التفکر و البکأ:
و روشنی قلب را جستجو نمودم، پس آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم.

9- و طلبت الجواز علی الصراط، فوجدته فی الصدقة:
و (آسانی) عبور بر صراط را جستجو نمودم، پس آن را در صدقه یافتم.

10- و طلبت نور الوجه، فوجدته فی صلاة اللیل:
و روشنی رخسار را جستجو نمودم، پس آن را در نماز شب یافتم.
11- و طلبت فضل الجهاد، فوجدته فی الکسب للعیال:
و فضیلت جهاد را جستجو نمودم، پس آن را در به دست آوردن هزینه زندگی زن و فرزند یافتم.

12- و طلبت حدب الله عزوجل، فوجدته فی بغض اهل المعاصی:
و دوستی خدای تعالی را جستجو کردم، پس آن را در دشمنی با گنهکاران یافتم.

13- و طلبت الرئاسة، فوجدتها فی النصیحة لعبادالله:
و سروری و بزرگی را جستجو نمودم، پس آن را در خیرخواهی برای بندگان خدا یافتم.

14- و طلبت فراغ القلب، فوجدته فی قلة المال:
و آسایش قلب را جستجو نمودم، پس آن را در کمی ثروت یافتم.

15- و طلبت عزائم الامور، فوجدتها فی الصبر:
و کارهای پر ارزش را جستجو نمودم، پس آن را در شکیبایی یافتم.

16- و طلبت الشرف، فوجدته فی العلم:
و بلندی قدر و حسب را جستجو نمودم، پس آن را در دانش یافتم.
17- و طلبت العبادة فوجدتها فی الورع:
و عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در پرهیزکار یافتم .

18- و طلبت الراحة، فوجوتها فی الزهد:
و آسایش را جستجو نمودم، پس آن را در پارسایی یافتم.

19- و طلبت الرفعة، فوجدتها فی التواضع:
برتری و بزرگواری را جستجو نمودم، پس آن را در فروتنی یافتم.

20- و طلبت العز، فوجدته فی الصدق:
و عزت (ارجمندی) را جستجو نمودم، پس آن را در راستی و درستی یافتم.

21- و طلبت الذلة، فوجدتها فی الصوم:
و نرمی و فروتنی را جستجو نمودم، پس آن را در روزه یافتم.
22- و طلبت الغنی، فوجدته فی القناعة:
و توانگری را جستجو نمودم، پس آن را در قناعت یافتم.

23- و طلبت الانس، فوجدته فی قرائة القرآن:
و آرامش و همدمی را جستجو نمودم، پس آن را در خواندن قرآن یافتم.

24- و طلبت صحبة الناس، فوجدتها فی حسن الخلق:
و همراهی و گفتگوی با مردم را جستجو نمودم، پس آن را در خوشخویی یافتم.

25- و طلبت رضی الله، فوجدته فی برالوالدین:
و خوشنودی خدا تعالی را جستجو نمودم، پس آن را در نیکی به پدر و مادر یافتم.

منبع: مستدرک الوسائل، ج 12، ص 173 - 174، ح 13810

چه کنیم تا از تاریکى به سمت روشنى برویم؟

 

قالَ الصَّادقُ علیه السلام:

یا إسحاقَ بنَ فَرُّوخَ مَنْ صَلَّی عَلی مُحمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَشَرَاً صَلَّی اللهُ علیهِ وَمَلائِکَتُهُ مِائَ?َ مَرَّ?ٍ، وَمَنْ صَلَّی عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ مائ?َ مَرَّ?ٍ صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَمَلائِکَتُهُ ألفاً، أمَا تَسْمَعُ قُولَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ "هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا"

[أصول کافی2: 493 ، تفسیر الصّافی4: 194، تفسیر الأصفی2 :996، وسائل الشیع?7: 200، جامع أحادیث الشیع?15: 469، غای? المرام3: 255، تفسیر نورالثقلین4: 288، ریاض السالکین1: 425 ].

امام صادق علیه السلام به اسحاق بن فرّوخ فرمودند:

هر که ده مرتبه بر محمد و آل محمد صلوات فرستد،

حق‌تعالی و ملائکه یک‌صد مرتبه بر او صلوات می‌فرستند،

و هر که صد مرتبه بر محمد و آل محمد صلوات فرستد،

خدا و فرشتگانش هزار بار بر او صلوات می‌فرستند،

آیا نشنیده‌ای این آیه شریفه را که می‌گوید

" او کسى است که بر شما درود و رحمت مى‏ فرستد،

و فرشتگان او نیز براى شما تقاضاى رحمت مى‏ کنند

تا شما را از تاریکى به روشنى برد،

و او نسبت به مؤمنین بسیار مهربان است".

وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى[سوره أعلی: 15].

و یاد کرد نام پروردگار خویش را و به عبادت پرداخت.

بوییدن گل را قدر بدانیم!!!.

قال: ناولت أبا عبداللّه الصادق علیه السلام :

شَیئاً مِنَ الرَّیاحِینِ فَأَخَذَهُ فَشَمَّهُ وَ وَضَعَهُ عَلَی عَینَیهِ ثُمَّ

قَالَ: مَنْ تَنَاوَلَ رَیحَانَةً فَشَمَّهَا وَ وَضَعَهَا عَلَی عَینَیهِ ثُمَّ

قَالَ: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ تَقَعْ عَلَی الاْءَرْضِ حَتَّی یغْفَرَ لَهُ».

مالک می گوید:

گلی به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام دادم،

گرفتند و بوییدند و بر هر دو دیده گذاشتند.

پس فرمودند: هرکه گلی را بگیرد و ببوید و بر دیده ها بگذارد

و بگوید : اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد ،

هنوز بر زمین نگذاشته باشد؛ گناهانش آمرزیده می شود.

(آثاروبرکات صلوات،ص 53؛روضةالواعظین،ص 327؛وسائل الشیعه،ج 2،ص 171،ح 1849؛بحارالانوار،ج 92،ص 347،ح 2)

بخیل ترین مردم کیست!!؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«إنّ ابخل النّاس من ذکرت عنده و لم یصلّ علی».

بخیل ترین مردم کسی است که

نام من نزد او برده شود

و آن شخص صلوات نفرستد.

(حدیث 1 تا 5 کنزالعمال، 2147، 2149، 2153، 2243 و 2144 (حدیث 5،بحار،ج 94،ص 55)؛تفسیرابن کثیر،ج 3،ص 520؛تاریخ مدینه دمشق،ج 59،ص 335)